کاش وقتی دلم پر است از
حرفهای بی صدا
از جملات بی فعل و فاعل
از خط نوشته های بی الفبا
کاش وقتی در گلویم
انفجار هزاران بغض بی دلیل و بادلیل
زجرم میدهد
وقتی هیچ کس درکم نمی کند
وقتی جملاتم
منظورم را نمی رسانند
خدا پایین می آمد
بغلم می کرد
و از من می پرسید
چرا دلت شکسته
چرا ناآرامی
چیزی شده
و آنوقت من سفره دلم را پهن می کردم برای خدا
و او آرام آرام
آرامم می کرد
کاش خدا یک شب پایین می آمد
و من تا خود صبح با او درد دل میکردم
مطمئنم زخمهای دلم خوب می شد
اگر یک شب تا خود صبح خدا با من بود
اگر یک شب تا خود صبح خدا با من بود
نظرات شما عزیزان: